سفارش تبلیغ
صبا ویژن
معارج

آزادی سیاسی، مادر و اصل تمام آزادی‌ها است و از حقوق طبیعی هر انسانی است که به موجب آن، افراد حق دارند در سرنوشت خود دخالت نمایند و دارای حق مالکیت باشند و طبق منطق اسلام، هیچ فرد یا طبقه خاصی حق ندارد این حق را به خود اختصاص دهد. در اداره کشور، که خانه‌ی عمومی ملت است، همه‌ی مردم باید سهیم باشند و در برابر اداره جامعه‌ی خود، احساس مسئولیت کنند.[1]

مسلمانان آزاد اندیش، دارای آزادی سیاسی هستند زیرا هنگامی که سخنانی را می‌شنوند از نیکوترین آن‌ها پیروی می‌کنند، چنان‌که در قرآن کریم آمده است: «... فَبَشِّرْ عِبَادِ*الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ‏...» «...پس بندگان مرا بشارتی ده!*همان کسانی که سخنان را می‌شنوند و از نیکوترین آن‌ها پیروی می‌کنند...»

این دو آیه که به صورت یک شعار اسلامی در آمد، آزاد اندیشی مسلمانان، و انتخاب کلی آن‌ها را در مسائل مختلف به خوبی نشان می‌دهد.[2]

همچنین در رابطه با آزادی سیاسی مسلمانان در حکومت اسلامی، روایتی آمده است: «أنی یکون له الملک علینا و نحن أحق بالملک منه و لم‌یؤت سعه من المال...» [3] «اینکه خلافت و پادشاهی طالوت برماست در حالی‌که ما سزاوارتر به خلافت و پادشاهی هستیم و طالوت، ثروتمند نیست...». طبق این روایت، مردم حق را به خود اختصاص می‌دهند و از آزادی سیاسی خود، تجاوز می‌نمایند در حالی‌که این آزادی، دلیل بر عدم صحیح بودن مردم در برابر اداره جامعه خود نمی‌شود.

هرکس حق دارد مطابق میل خود، مسکن و شغل برگزیند و به مقتضای این حق، هر فرد انسان در انتخاب اقامتگاه خود در هر شهر و خانه آزاد است و همچنین هرکس در انتخاب هر نوع شغل و کیفیت تحصیل مال و تصرف آن با استفاده از مواهب طبیعی در محدوده قانون، آزاد می‌باشد.

ممکن است انسان، خود موجبات بردگی و بندگی خود را فراهم آورد، مثلاً برای حفظ مقام و موقعیت خود، به هر نوع ذلّت و خواری و چابلوسی تن در دهد و به طور جدی از آزادی و شرف خود دفاع نکند. سرانجام، آزادی فردی به معنی نبودن مبانی و رفع هر نوع مزاحم در مسیر شکوفایی استعدادها و شایستگی، یکی از آرمان‌های بشری است که اسلام به شدت از آن حمایت می‌کند،[4] به گونه‌ای که در قرآن‌ کریم، راجع به آن آمده است: «إِنَّا خَلَقْنَا الْانسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعَا بَصِیرًا*إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا»[5] «انسان را از نطفه مختلفی آفریدیم و او را می‌آزماییم (بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم، ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!»

جمله «نبتلیه» اشاره به رسیدن انسان به مقام «تکلیف و تعهد و مسئولیت و آزمایش و امتحان است» و از آنجا که «آزمایش و تکلیف» بدون «آگاهی» ممکن نیست، در آخر آیه اشاره به ابزار شناخت و چشم و گوش می‌کند که در اختیار انسان‌ها قرار داده است.[6]

از آنجا که تکلیف و آزمایش انسان علاوه بر مسئله‌ آگاهی و ابزار شناخت نیاز به دو عامل دیگر یعنی به مسئله «هدایت» و «اختیار» دارد، آیه بعد به آن اشاره کرده است. مسئله «تکلیف»، مسئله «هدایت» و مسئله «آزادی اراده و اختیار»، لازم و ملزوم یکدیگر و مکمل یکدیگرند. در ضمن، جمله «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا» خط بطلان بر مکتب جبر می‌کشد.[7]

آزادی عقیده (پس از آزادی فردی) از همه‌‌ی آزادی‌ها مهم‌تر است و منظور از آن، آزاد بودن انسان‌ها در بیان رأی و عقیده خود، خواه سیاسی و اجتماعی و خواه دینی و مذهبی است و بایستی افراد در این قسمت، از هر حیث در امنیت باشند و قوانین باید، مصونیت افراد را از هر لحاظ تضمین کند.

برای همین اصل آزادی است که اسلام به پیروان خود اجازه نمی‌دهد، افراد غیرمؤمن را به پذیرفتن تعالیم اسلام مجبور نمایند یا اینکه اگر بت‌پرستی، بخواهد دینی غیر از اسلام پذیرد و غیره. ولی اسلام، این اجازه را نداده است که یک نفر مسلمان، آیین اسلام را ترک کند، زیرا این عمل، بی‌احترامی نسبت به دین و عقیده اسلامی وتضعیف موقعیت مسلمانان می‌باشد.

اسلام از انسان بدون ارشاد و راهنمایی‌ و بدون روشن نمودن آیین رستگاری چیزی نمی‌خواهد و برای محو تمام عوامل و اموری که او را از مسیر و حرکت به سوی کمال باز می‌دارند و باعث انحراف عقیده‌ها می‌گردند، تلاش فراوان می‌نماید.

موانع حرکت به سوی کمال عبارتند از: نگهداری مردم در حالت بی‌خبری، تفتیش عقاید، نشر و ترویج خرافات، شعله‌ور ساختن غرایز جنسی و هوس‌های مرزنشناس.[8]

اسلام به پیروان خود اجازه نمی‌دهد، افراد غیرمؤمن را به پذیرفتن تعالیم اسلامی مجبور نمایند یا اینکه اگر بت‌پرستی، بخواهد دینی غیر از اسلام پذیرد و غیره، چنان‌که در قرآن کریم آمده است: «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا»[9] «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد و (پذیرا گردد) یا ناسپاس!»

تعبیر به «إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا» بر دو نکته دلالت دارد؛ نکته دوم- که این تعبیر بر آن دلالت دارد- این است که: آن سبیلی که خدا بدان هدایت کرده سبیلی است اختیاری، و شکر و کفری که مرتب بر این هدایت است، در جوّ اختیار انسان قرار گرفته، هر فردی به هریک از آنجا که بخواهد می‌تواند متصف شود، و اکراه و اجباری در کارش نیست.[10]

در حکومت اسلامی هرکس می‌تواند در جهت روشن شدن حقیقت و رفع ابهام علمی، آزادانه افکار و نظر خود را نشر دهد و مسلمانان وظیفه دارند که آن‌ها را بشنوند و نیکوترین‌آن‌ها را پیروی کنند. به واسطه همین آزادی بیان بود که دانشمندان مادی بدون هیچ وحشتی به مناظره و بحث آزاد با امامان معصوم(علیهم‌‌السّلام) و علمای اسلام می‌پرداختند.

اسلام گرچه از بیان مطالب و نشر عقاید هیچ واهمه‌ای ندارد اما در این حال از نشر یک‌طرفه عقاید و افکار ضداسلامی در جامعه جلوگیری می‌کند، زیرا انتشار کتب گمراه‌کننده در صورتی که با پاسخ و توضیح، همراه نباشد، مانند داروهای سمی، برای جامعه اسلامی، زیان‌آور است و طبیعی است که هرگز نمی‌توان این نوع داروها را تجویز کرد... حکومت اسلامی از نشر مطالب توهین‌آمیز به مقدسات اسلامی و دروغ و تهمت و افترا جلوگیری می‌کند؛ زیرا این قبیل مطالب، احساسات مسلمانان را جریحه‌دار کرده و امنیت و وحدت و انسجام جامعه را به خطر می‌اندازد.[11]



[1]- جعفر، خوشنویس، همان، صص445-439.

[2]- ناصر، مکارم شیرازی، همان، ج19، ص412.

[3]- محمدباقر، مجلسی، همان، ج13، ص435.

[4]- جعفر، خوشنویس، همان، صص430-425.

[5]- انسان(76)آیه 2و3.

[6]- ناصر، مکارم‌شیرازی، همان، ج25، ص335.

[7]- همان، ص337.

[8]- جعفر، خوشنویس، همان، صص432-430.

[9]- انسان(76)آیه 3.

[10]- محمدحسین،طباطبایی، همان، ج20، ص196.

[11]- عبدالمحمد، حسنی، همان، صص198-191.




ارسال در تاریخ دوشنبه 93 مهر 28 توسط اسود

دانشمندان علم سیاست و حقوق‌دانان برای «آزادی» تعریف‌های گوناگون ذکر کرده‌اند و غالباً کسانی که از آزادی، سخن گفته‌اند آن را به «نبودن مانع» تعریف کرده‌اند. ولی تعریف جامع درباره‌ی آزادی، این است که: محیط زندگی به گونه‌ای باشد که مانع نمو و تکامل و تجلی شخصیت افراد نباشد و هر فردی بتواند، بدون برخورد با کوچک‌ترین مانعی، استعداد خود را شکوفا سازد. از این‌جهت می‌توان گفت: «آزادی، نبودن موانع در راه نمو و تکامل و تجلی شخصیت آدمی است». پیامبران الهی نیز جهت این کار، مبعوث شده‌اند.[1]

آزادی اقسام زیادی دارد که در اینجا به اهم آن‌ها اشاره می‌شود که عبارتند از: آزادی فردی؛ آزادی فکری و عقیدتی، آزادی سیاسی و آزادی در انتخاب شغل و مسکن.

شکی نیست که هر انسانی آزاد آفریده شده است. اسلام به آزادی که حق طبیعی هر انسانی است، صریحاً اعتراف کرده و مردم را به احترام و حمایت آن، دعوت نموده است. اسلام پیروان خود را به دفاع از آزادی و پرورش روحیه‌ی عزت‌طلبی و به اعتلاء‌جویی فرا می‌خواند و مؤمن را نسبت به ازدست دادن آزادی و عزت‌نفس و شرافت انسانی که نتیجه‌ای جز ذلّت ندارد، بازداشته است.

اسلام، آزادی و حریّت را یک امر درونی و باطنی می‌داند که انسان اگر چنین روحیه‌ای داشته باشد، شایسته هر نوع آزادی است و قید و بند ظاهری نمی‌تواند به روحیه او لطمه وارد سازد ولو هرقدر هم در خارج، آزاد باشد، در باطن شایسته آزادی نمی‌باشد.

آزاد، در همه‌ی احوال آزاد است، اگر گرفتاری برایش پیش آمد، صبر کند و اگر مصیبت‌ها بر سرش ریزد، او را شکسته نکند، اگرچه سیر شود و مغلوب گردد و سختی، جایگزین آزادی او شود. چه بسا

گرفته، می‌شود. معنا ی خاصّی که بعضی از مفسرین برای عقد کرده اند صحیح نیست، از جمله اینکه یکی گفته مراد از عقود، عقودی است که در بین مردم جریان دارد، مانند عقد بیع و نکاح و عهد، و یا عهدی که آدمی خودش با خود می بندد، مثلاً سوگند می خورد که فلان کار را بکند یا نکند.[2]

قرآن کریم همانطور که از ظاهر جمله: ( اوفو بالعقود) ملاحظه می شود، دلالت دارد بر اینکه دستور اکید داده بر وفا کردن به عقود، و ظاهر این دستور عمومی است، که شامل همه ی مصادیق می شود،/ و هر چیزی که در عرف، عقد و پیمان شمرده شود و تناسبی با وفا داشته باشد را در بر می گیرد، و عقد عبارت است از هر فعل و قولی که معنای عقد لغوی را مجسّ/م سازد، و آن معنا ی لغوی، عبارت است از برقرار کردن نوعی ارتباط بین یک چیز و بین چیز دیگر، به طوری که بسته به آن شود ، و از ?ن جدایی نپذیرد.

قرآن کریم در وفای به عهد به همه ی معانی ای که دارد تأکید کرده ، و رعایت عهد را در همه ی معانی آن و همه ی مصادیقی که دارد تأکید شدید فرموده و کسانی که عهد و پیمان را می شکنند به شدیدترین بیان، مذمّت فرموده و کسانی را که نیز پایبند وفای به عهد خویشند در آیاتی بسیار مدح و ثنا کرده است.[3]

3-6 آزادی (تضمین آزادی‌های معقول):

«آزادی» گران‌بهاترین چیزی است که بشریت در طول تاریخ، پیوسته در جستجوی آن بوده است و برای به دست آوردن آن، تلاش‌های فراوانی نموده و خسارات مالی و جانی زیادی را متحمّل شده است.

به آن اشاره شده است: «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا»[4] «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!»

دو جمله «إِمَّا شَاکِراً» و «إِمَّا کَفُورًا» دو حال هستند از ضمیر در «هدیناهُ»، نه از کلمه «سَبیل»- که بعضی پنداشته‌اند- و کلمه‌ «إمّا- یا» تقسیم و تنوع را می‌سازند و آیه چنین معنا می‌دهد: مردم در قبال هدایتی که ما کردیم دو قسم و دو نوع‌اند، یا شاکرند و یا کفور، خلاصه چه شاکر باشند و چه کفور، به هر حال هدایت شده‌اند.[5]

تعبیر به « إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا»» بر دو نکته دلالت دارد، نکته دوم- که این تعبیر به آن دلالت دارد- این است که: آن سبیلی که خدا بدان هدایت کرده، سبیلی است اختیاری، و شاکر و کفری که مترتّب بر       این هدایت است، در جوّ اختیار انسان قرار گرفته، هر فردی به هریک از آنها که بخواهد می‌تواند متصف شود و اکراه و اجباری در کارش نیست.[6]

بیعت نیز یکی از مکانیزم‌های مشارکت سیاسی مردم است؛ بیعت قراردادی است که بیعت کننده بر خود لازم می‌کند از بیعت شونده اطاعت کند. ولایت پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و ائمه(علیهم‌السّلام)، بر همه واجب و معین شده است و بیعت مردم با این بزرگواران، تأکید و ابراز اطاعت آن‌ها از خواست صلاحدید خداست. بیعت، نمود بارزی از مشارکت مردم و پذیرفتن حکومت اسلامی است که در طول تاریخ اسلام، نمونه‌های بارزی از آن به چشم می‌خورد

ولایت امر، زمانی قادر به رواج دین و معنویت در جامعه است که مشارکت سیاسی شهروندان در صحنه سیاسی را همراه داشته باشد. مشارکت و مقبولیت مردم موجب بسط فقه در جامعه می‌شود.

تفاوت اساسی بین بیعت با فرد معصوم- مانند پیامبر و امام- و بیعت با فقیه وجود دارد و آن، این است که: بیعت با معصوم- هرگاه مردم را به بیعت فرا خواند- واجب عینی است؛ ولی بیعت با فقیه- اگرچه از مردم طلب بیعت کند- واجب نیست...

این تفاوت از آنجاست که در شریعت اسلام، همه فقها دارای حق ولایت‌اند، یعنی امّت در انتخاب فقیه ولی امر، صاحب اختیار است. پس جمع بین دلیل ولایت فقیه و دلیلی که به دخالت بیعت در عینیت یافتن ولایت اشاره دارد، این است که امّت، ولی امر خود را به وسیله بیعت برمی‌گزینند، امّا بر آن‌ها فرض است که در انتخاب این ولی امر، از دایره فقها خارج نشوند.[7]

در قرآن کریم، در رابطه با بیعت مردم آمده است که: « یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ...»[8] «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به پیمان‌ها (و قراردادها) وفا کنید!...»

کلمه «عقود» در آیه فوق، جمع «عقد» (جمع محلی به الف و لام) است و عقیده به معنای گره زدن و بستن چیزی است به چیز دیگر، بستن به نوعی که به خودی خود از یکدیگر جدا نشوند و این، در گره خوردن دو چیز محسوس در نظر مردم معتبر بوده، و سپس همه‌ی این‌ها را در گره‌های معنوی نیز معتبر شمردند، چون اثری که در گره زدن است در این‌ها نیز وجود داشت و آن اثر عبارت بود از لزوم آن پیمان و التزام در آن. عقد که همان عهد باشد- شامل همه‌ی پیمان‌های الهی و دینی که خدا از بندگانش



[1]- جعفر، خوشنویس، همان، صص424-423.

[2] .محمدحسین، طباطبایی، همان ، ج5، ص257.

[3] . همان، صص259ـ258.

[4]- انسان(76)آیه 3.

[5]محمدحسین، طباطبایی، همان، ج20، ص195.

[6]- همان، ج20، ص196.

[7]- کاظم، حائری، بنیان حکومت در اسلام، حسن طارمی (ترجمه)، مرتضی، حاج‌علی‌فرد (ویرایش)، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1378، صص171-170.

[8]- مائده(5)آیه 1.




ارسال در تاریخ دوشنبه 93 مهر 28 توسط اسود

النصیحه لائمه المسلمین نیز یکی از مشارکت‌های سیاسی مردم است؛ مسلمانان موظفند همواره خیرخواه پیشوایان خود باشند و در این راه از ارائه‌ی پیشنهادها و انتقادهای سازنده دریغ نورزند[1] زیرا (نمایاندن عیوب شخص به او) نیز از مصادیق نصیحت به اوست. نصیحت در کتاب لغت به معنای اخلاص، صداقت، خیرخواهی و اطاعت آمده است. نصیحت به خدا، حکمرانان و مسلمانان، یعنی خالص و صادق بودن در برابر خدا، حاکمان و مردم. برخورد خالصانه با پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و حاکم اسلامی یعنی یک مسلمان، به گونه‌ای با آنان رفتار می‌کند که در دل دارد و به آن معتقد است، نه اینکه در ظاهر از آنان تعریف کند و اطاعت نشان دهد، اما در دل، راضی به آن نباشد. برخورد خالصانه و صادقانه باطناً به معنای طرف‌داری محض اوست و نه به معنای مخالفت با او؛ بلکه بدین معناست که اگر او را عادل و اطاعتش را لازم می‌داند از او اطاعت کند و اگر او را گناهکار و خطاکار می‌بیند، به او تذکر دهد. همچنین در بعضی روایات، کلمه‌ی «غش» بیانگر این است که نصیحت به معنای نفی دورویی، دورنگی و فریب است.[2]

اگر کسی داخل در اطاعت ولی امر هست و وظایف خود را نسبت به امام انجام می‌دهد، اما از نظر عقیده‌ای، حکومت و ولایت شخص وی را قبول ندارد، مجرم سیاسی نخواهد بود. ولی اگر اطاعت از ولی امر نکرد و وظایف خود را انجام نداده و از نظر عقیده‌ای هم حکومت و ولایت شخص مردی را قبول نکرد، مجرم سیاسی خواهد بود و دوام حکومت را نمی‌تواند متزلزل کند.[3] چنان‌که در قرآن کریم

خود را بی نیاز از افکار دیگران می دانندـ هر چند از نظر فکری فوق العاده باشندـ هر چند از نظر فکری فوق العاذه باشندـ غالباً گرفتار اشتباهات خطرناک و دردناکی می شوند.

از این گذشته استبداد رأی، شخصیت را در توده ی مردم می کشد و افکار را متوقّف می سازد، و استعداد های آماده را نابود میکند، و به این ترتیب بزرگترین سرمایه های انسانی یک ملت از بین می رود. بعلاوه کسی که در انجام کارهای خود با دیگران مشورت می کند، اگر مواجه با پیروزی شود کمتر مورد حسد واقع می گردد.

یکی دیگر از فواید مشورت این است که انسان ارزش شخصیت افراد و میزان دوستی و دشمنی آنها را با خود درک خواهد کرد و این شناسایی راه را برای پیروزی او هموار می کند و شاید مشورت های پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلّم) با آن قدرت فکری فوق العاده ای که در حضرتش وجود داشت، به خاطر مجموع این جهات بوده است.[4]

اهمیت مشورت نیز در روایات، تصریح شده است؛ امام علی(علیه‌السّلام) فرمودند: «الاستشارة عین الهدایة و قد خاطر من استغنی برأیه»[5] «مشورت، عین هدایت است و کسی که تنها به فکر خود قناعت کند، خویشتن را به خطر انداخته است.» بنابراین حاکمی که در امور اداری نظام مشورت نکند، هم خود را به نابودی می‌کشاند و هم نظام اسلامی را.

- تقویت مقبولیّت و مشارکت مردمی؛

5- آموزش اصل مشورت.

آنچه ذکر شد، تنها برخی از اهداف و آثار شورا بود که نسبت به معصومین(علیه‌السّلام) هم صدق می‌کند و مفسران بزرگ و مورخان اسلامی بیان کرده‌اند.[6]

شورا و مشورت، همه‌ی صحنه‌های زندگی انسانی را پوشش می‌دهد و در همه‌ی زمینه‌ها کاربرد دارد. اما در مورد نقش و جایگاه شورا، در نظام سیاسی اسلام و مباحث مربوط به حاکمیت دینی، لازم به ذکر است که بی‌تردید شورا در وضع قوانین و احکام کلی، هیچ نقشی ندارد و امت اسلامی و مسئولین نظام سیاسی باید تابع قوانین و احکام الهی باشند که به وسیله‌ی وحی در اختیار آنان قرار گرفته است. اما مشورت در شکل‌گیری عملی و ضمانت اجرایی حکومت دینی بسیار مؤثر است و اقتدار و توانایی نظام ولایی جز با مشارکت نظری و عملی مردم حاصل نمی‌شود.

بنابراین هیچ‌گونه منافاتی بین اهمیّت ویژه و خاصی که اسلام برای مشورت قائل است با ساختار نظام ولایی و انتصابی بودن رهبری ندارد، همان‌گونه که شورا با مبانی نظری و اصول زیرساز فلسفه اسلامی هماهنگی کامل دارد و لازم نیست برای توجیه شورا، نظام ولایی را انتخابی دانست.[7]

در آیاتی از قرآن کریم، راجع به اهمیت و لزوم مشورت چنین آمده است: «...وَ شَاوِرْهُمْ فىِ الْأَمْر...»[8] «...و در کارها، با آنان مشورت کن...»

بعد از شکست در جنگ احد، عدّه‌ای گفتند چرا پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) در این‌باره مشورت کرده و باید مشورت کند. قرآن به این طرز تفکر پاسخ می‌گوید و دستور می‌دهد که بازهم با آن‌ها مشورت کند، هرچند که نتیجه مشورت در پاره‌ای از موارد، سودمند نباشد. زیرا از نظر کلّی که بررسی شود، منافع آن روی هم رفته به مراتب، بیشتر از زیان‌های آن است و اثری که در آن برای پرورش فرد و اجتماع و بالا بردن شخصیت آن‌ها وجود دارد از همه‌ی این‌ها بالاتر است.[9]

گرچه کلمه‌ی «الأمر» در «شَاوِرْهُمْ فىِ الْأَمْر» مفهوم وسیعی دارد و همه‌ی کارها را شامل می‌شود، ولی مسلّم است که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) هرگز در احکام الهی با مردم مشورت نمی‌کرد بلکه در آن‌ها صرفاً تابع وحی بود و مردم هم تسلیم احکام الهی بودند.[10]

علاوه بر اینکه جمله ی( و شاورهم فی الامر) که به یک لحن عطف بر مسأله ی عفو و مغفرت شده، خود شاهد بر این است که این دو امر: یعنی( عفو) و ( مغفرت) در چارچوب ولایت و تدبیر امور عامه بوده، چون اینگونه امور است که مشورت برمی دارد، و اما احکام الهی خیر، پس عفو و مغفرت هم در همان امور اداری جامعه است.[11]

( و شاورهم فی الأمر) بعد از فرمان عفو عمومی، برای زنده کردن شخصیت آنها و تجدید حیات فکری و روحی آنها دستور می دهد که در کارها با مسلمانان مشورت کن ورأی و نظر آنها را بخواه.

اصولاٌ مردمی که کارهای خود را با مشورت و صلاح اندیشی یکدیگر انجام می دهند و صاحب نظران آنها به مشورت می نشینند، کمتر گرفتار لغزش می شوند. بعکس افرادی که: گرفتار استبداد رأی هستند و



[1]- معاونت پژوهشی، همان، ص51.

[2]- مهدی، منتظرقائم، آزادی‌های شخصی و فکری(از نظر امام خمینی و مبانی فقهی آن)، تهران: ستاد بزرگداشت یکصدمین سال میلاد امام خمینی(ره) (وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1381، صص222-221.

[3]- همان، ص237.

[4] . همان، ج3،صص145ـ144.

[5]- محمدباقر، مجلسی، بحارالانوار، ج75، تهران: انتشارات دارالکتب الاسلامیه، 1397ق، صص105-104.

[6]- عبدالله، حاجی‌صادقی، فلسفه و نظام سیاسی اسلام، محمد، نصیری (ویرایش)، قم: انتشارات زمزم هدایت، 1383، صص338-337.

[7]- همان، ص339.

[8]- آل عمران(3)آیه 159.

[9]- ناصر، مکارم شیرازی، همان، ج3، صص143-142.

[10]- همان، ج3، ص143.

[11] . محمد حسین، طباطبایی، همان،ج4، ص87.




ارسال در تاریخ دوشنبه 93 مهر 28 توسط اسود

(سوره حجرات). ولی محدوده امر به معروف و نهی از منکر، ناهنجاری‌های آشکار اجتماعی است که در سرنوشت جامعه دخالت دارد و سرنوشت‌ها در آن‌جا به هم گره خورده است و تخلف و انحراف در هریک از افراد در کل جامعه اثر می‌گذارد.[1] چنان‌که در قرآن کریم آمده است: «کُنتُمْ خَیر أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ...»[2] «شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدآور شده است، (که) به کار شایسته فرمان می‌دهید و از کار ناشایست باز می‌داریدهمچنین مراد از اخراج امت برای مردم- و خدا داناتر است- اظهار چنین امّتی برای مردم است.خطاب در این آیه به مؤمنین است. چون نمی‌خواهد بفرماید شما در زمان گذشته چنین بوده‌اید، بلکه می‌خواهد بفرماید شما چنین امّتی هستید.[3]

    در این آیه بار دیگر مسئله امر به معروف و نهی از منکر و ایمان به خدا مطرح شده است و این آیه، امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان یک وظیفه عمومی و همگانی ذکر می‌کند. همچنین در این آیه، دلیل بهترین امت بودن مسلمانان، این ذکر شده که «امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند و ایمان به خدا دارند» و این خود می‌رساند که اصلاح جامعه‌ بشری بدون ایمان و دعوت به حق و مبارزه با فساد ممکن نیست.[4]معنای آیه این میشود که شما گروه مسلمانانبهترین امتی هستید که خدای تعالی آن را برای مردم و هدایت مردم پدیدآورده و ظاهر ساخت. چون شما مسلمانان همگی ایمان به خدا دارید، و دو تا از فریضه های دینی خود یعنی امر به معروف و نهی از منکر را انجام می دهید. معلوم است که کلیت و گستردگی این شرافت بر امت اسلام، از این جهت است که برخی از افرادش متصف به حقیقت ایمان، و

است که در راه تعزیر، انجام می‌شود، یا به عبارت دیگر، مصادیق مختلف امر به معروف و نهی از منکر است.[5]

تأثیر دو وظیفه الهی (امر به معروف) و (نهی از منکر) در تأمین عدالت اجتماعی و اجرای قوانین و مبارزه با منکرات و کم شدن جنایات و زندانیان و کمک به پیشرفت فرهنگی- اجتماعی غیرقابل انکار است، و تجربه نشان داده است جامعه‌ای که این دو وظیفه را به طور صریح آگاهانه انجام دهد بسیار پاک و امن و امان خواهد بود...[6]

امر به معروف و نهی از منکر، عمدتاً از کار فرهنگی شروع می‌شود، بنابراین تمام رسانه‌های گروهی  و تمام تبلیغ‌های سمعی و بصری که به نحوی برای بالا بردن سطح آگاهی مردم و توجه آن‌ها به نیکی‌ها و پاکی‌ها و اخلاق انسانی و اصول فضیلت و بیزاری از فساد سر و کار دارند، همه‌ی آن‌ها در دایره امر به معروف و نهی از منکر جای می‌گیرند و حتی مراکز آموزش و پرورش و علوم عادی که نوجوانان و جوانان را با اصول اعتقادی صحیح و موازین انسانی و قوانین و آداب اجتماعی، آشنا می‌سازد و در تعلیم و تربیت آن‌ها گام بر‌می‌دارد نیز در این دایره جای دارد، چراکه همه‌ی این امور می‌توانند در امر به معروف و نهی از منکر سهیم باشند، بنابراین نقش این مراکز در پیاده کردن این دو اصل مهم اجتماعی روشن می‌شود.[7]

امر به معروف و نهی از منکر، دخالت در زندگی خصوصی دیگران نیست، بی‌شک اسلام دخالت در

در تفکر اسلامی، مکانیزم‌های مشارکت سیاسی عبارتند از: امر به معروف و نهی از منکر؛

    نظارت ملی، در چارچوب امر به معروف و نهی از منکر، یکی از شیوه‌های مشارکت سیاسی است و از مسئولیّت‌های همگانی شمرده می‌شود. در منطق دین، کسانی که از جامعه کناره‌گیری می‌کنند و صرفاً به عبادت و رهبانیت می‌پردازند، نکوهیده شده‌اند.[8]

بهترین نوع حکومت، حکومتی است که همگی مردم در آن سهیم باشند و به تعبیر دیگر، پایه‌های آن بر دوش عموم مردم باشد، امر به معروف و نهی از منکر، در واقع تعمیم مسئله حکومت و تثبیت مشارکت عموم در آن است. زیرا از این طریق، جلوی بسیاری از تخلفات گرفته می‌شود...

در جهان امروز، و در تمام حکومت‌های الحادی مسئولیّت جلوگیری از تخلفات و مفاسد تنها به عهده‌ی گروه کوچک خاصی گذارده شده و به همین دلیل، کاربرد آن بسیار محدود است و از اینجا عظمت و اهمیت این دستور مهم اسلامی از یک سو، و مردمی بودن حکومت اسلامی از سوی دیگر، روشن می‌شود... وظیفه مردم، در حد دعوت به نیکی‌ها و مبارزه با بدی‌ها از طریق نصیحت و اندرز و گاه هم دوری کردن و قطع رابطه نمودن از مفسدان است.[9]

تعزیرات همان بخشی است که تنها در اختیار حاکم شرع می‌باشد و دیگران حق دخالت در آن ندارند. در این راه (تعزیرات) باید از قاعده «الاسهل فالاسهل- ملایم و ملایم‌تر» استفاده کرد، یعنی همیشه از مراحل ساده‌تر باید آغاز نمود، اگر مؤثّر نیفتاد به مراحل پیچیده‌تر و خشن‌تر پرداخت. این‌ها مراحلی

عنوان «جمهوری اسلامی» که گزینشی از حکومت اسلامی است، از دو کلمه جمهوریت «آراء و پشتیبانی مردم» و اسلامیت «الهی بودن حکومت» تشکیل شده است.[10] اگر از بعد سیاسی به این واقعیت دینی (جمهوری اسلامی) دیده شود، معلوم می‌شود که برای پیروان اسلام، جمهوریت به معنای تصمیم‌گیری خود مردم برای تعیین اهداف و اعمال راهکار سیاسی خودشان، طبیعی‌ترین وضعیت سیاسی است...[11]

جمهوری اسلامی، توجه خاصی به عنصر الهی بودن یا به طور کامل، متکی بودن به آرای مردم ندارد، بلکه آرای مردم نیز در بافت ساختار حکومت اسلامی، نقش سرنوشت‌ساز خواهد داشت، چنان‌که در قرآن کریم آمده است: «یَادَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فىِ الْأَرْضِ فَاحْکُم بَینْ‏َ النَّاسِ بِالحَقّ‏ِ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى‏ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ الله‏...»[12] «ای داوود! ما تو را خلیفه (و نماینده‌ی خود) در زمین قرار دادیم پس در میان مردم، به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد...»

درست است که پایه‌های حکومت باید بر دوش مردم باشد و با مشارکت عموم تحقق یابد، اما این بدان معنی نیست که معیار حق و باطل بر همه چیز و در همه جا تمایلات اکثریت باشد. حکومت باید چهارچوبه‌ای از حق داشته باشد اما در پیاده کردن این چارچوب، از نیروی جامعه کمک گیرد. و معنی جمهوری اسلامی که مردم، خواهان آن هستند و از دو کلمه «جمهوری» و «اسلامی» ترکیب یافته نیز همین است و به تعبیر دیگر، اصول از مکتب گرفته می‌شود و اجرا با مشارکت مردم (دقت کنید)...[13]



[1]- همان، صص266-265.            

[2]- آل عمران(3) آیه 110.

[3]- محمدحسین، طباطبایی، همان،ج3، ص583.

[4]- ناصر، مکارم شیرازی، همان، ج3، ص48.

[5]- همان، ص264.

[6]- همان.

[7]- همان، ص265.

[8]- معاونت پژوهش، همان، ص50.

[9]- ناصر، مکارم شیرازی و همکاران، پیام قرآن (تفسیر نمونه موضوعی)، ج10، تهران: نشر دارالکتب الاسلامیه، 1386، صص 264-263.

[10]- محمد، محمدی اشتهاردی، همان، ص126.

[11]- حسن، کلاته، گفتمان (جمهوری اسلامی)، در اندیشه امام خمینی(ره)، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، ص111.

[12]- ص(28)آیه 26.

[13]- ناصر، مکارم شیرازی، همان، ج19، ص263.




ارسال در تاریخ دوشنبه 93 مهر 28 توسط اسود

 

3-5 مردمی بودن:

امام 3-خمینی(رحمه‌الله‌علیه) راجع به حکومت جمهوری اسلامی فرمودند: «حکومت جمهوری اسلامی مورد نظر ما، از رویه پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و امام علی(علیه‌السّلام) الهام خواهد گرفت و متکی به آرای عمومی ملت است.»[1]

اگر پذیرش و خواست مردم در اطاعت از ولیّ و پذیرش کلام حق نباشد، هیچ‌گاه اوامر و نواهی به اجرا در نمی‌آید و حکومت اسلامی نیز برپا نخواهد شد؛ از این شرط به خوبی روشن می‌گردد کسانی که برای مردم در نظام اسلامی هیچ نقشی قائل نیستند، همان گونه در اشتباهند که کسانی قائل شوند همه‌ی مشروعیت نظام، به خواست مردم و رأی اکثریت است.[2] امام علی (علیه السلام) فرمودند : (والجهادُ منها علی أربع شُعبٍ:علی الأمربالمعروف ، والنهی عن المنکر: جهاد در راه خدا ،چهارقسم است که دو قسم آن برامربه معروف ونهی ازمنکر تکیه دارد .[3] 

در ارتباط با خدا، بایدها و نبایدها به حوزه دین مربوط می‌شوند و هرچه را دین می‌گوید که باید عمل کرد و ربطی به علم ندارد. اما بایدها و نبایدهای مربوط به زندگی اجتماعی به خود مردم مربوط می‌شوند، نه خداوند حق دخالت در آن عرصه را دارد و نه نمی‌تواند باید و نبایدی را تأمین کند... دین در حوزه مسائل اجتماعی رسالتی و وظیفه‌ای ندارد و در این عرصه، رأی و خواست مردم، تعیین کننده است.[4]

مسئله‌ی تعلیم و تربیت به عنوان هدف بعثت همه‌ی پیامبران و نبی مکرّم اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و حکومت اسلامی بیان شده است: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلىَ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُواْ عَلَیهِْمْ ءَایَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِن کاَنُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِین‏» «خداوند بر مؤمنان منّت نهاد (نعمت بزرگی بخشید) هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد، هرچند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند».

شکّی هم نیست که تعلیم به جاهل، منّتی بر اوست و راهنمایی کردن گمراه هم نعمتی در حقّ اوست و خداوند هم با ارسال رسولان بر بندگانش، به آن‌ها منّت‌ها و نعمت‌ها و هدایایی داده است.[5]

در این آیه، مهم‌ترین قسمت برنامه‌های تربیتی انبیاء، تبلیغات عملی آنهاست به این معنی که اعمال آن‌ها، بهترین سرمشق و وسیله‌ی تربیت است، زیرا با (زبان عمل) بهتر از هر زبانی می‌توان تبلیغ کرد و از آنجا که هدف اصلی و نهایی، تربیت است، در آیه، قبل از تعلیم ذکر شده، در حالی‌که از نظر تربیت طبیعی، تعلیم بر تربیت مقدّم است.[6] اما مادامی که نهاد آدمی از این آلودگی‌ها پاک نشود، ممکن نیست که آماده‌ی تعلیم کتاب الهی و حکمت و دانش واقعی شود. به همین جهت تزکیه در آیه‌ی فوق بر تعلیم کتاب و حکمت، یعنی معارف بلند و عالی اسلامی، مقدّم شده است.[7]

منظور از «ضَلَالٍ مُّبِین‏» جهل و نادانی و آلودگی‌های گوناگون معنوی در زمان بعثت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) است.[8]

اصل برادری در جامعه‌ی اسلامی تنها شعار نیست بلکه رابطه‌ای است که به وسیله‌ی خدای متعال، میان مسلمانان ایجاد شده است.[9] یکی از مهم‌ترین مسئولیت‌های اجتماعی مسلمانان در برابر یکدیگر و در اجرای عدالت اجتماعی طبق آیه‌ای از آیات قرآن کریم، با تمام ابعادش روشن شد.

 

3-3 موازنه‌ی میان مادیّات و معنویّات:

در نظام اسلامی، به خاطر سرشت اصلی انسان که ترکیبی از جسم و جان است، انسان کامل، کسی است که به جهات مادی و معنوی خود توجه کامل نموده است و از هر دو جنبه‌ی مادی و معنوی لذت می‌برد. دنیا در نظر اسلام، وقتی ارزش دارد که وسیله تحصیل آخرت و وسیله‌ی کارهای نیک باشد. وظیفه حکومت اسلامی، تنها اداره جامعه و کشور و نگاهداری جامعه و سالم داشتن آن و فراهم آوردن امکان زندگی افراد کشور نیست، بلکه باید به هر دو جنبه، مادی و معنوی توجه نماید.[10]

رعایت موازنه میان مادیّات و معنویّات و توجه به آن‌ها در قرآن نیز بیان شده است چنان‌که آمده است: «وَ ابْتَغِ فِیمَا ءَاتَکَ اللَّهُ الدَّارَ الاَْخِرَةَ وَ لَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا...»[11] «و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب و بهره‌ات را از دنیا فراموش مکن...» بعد از نصیحت در آیات قبل، چهار اندرز سرنوشت‌ساز به قارون می‌دهند که مجموعاً یک حلقه پنج‌گانه کامل را تشکیل می‌دهد؛

نخست آنکه مال دنیا را در راه خدا انفاق نموده، و در راه رضای او صرف کنی. در نصیحت دوم هم افزودند: آن مقدار رزق را که خدا برایت مقدر کرده ترک مکن، (و آن را برای بعد از خودت به جای

مگذار) بلکه در آن، برای آخرت عمل کن؛ چون در حقیقت بهره و نصیب هرکس از دنیا همان چیزی است که برای آخرت انجام داده باشد، چون آن چیزی که برایش می‌ماند همان عمل است.[12]

در معانی‌الاخبار از حضرت علی(علیه‌السّلام) در تفسیر جمله «و لا تنس نصیبک من الدنیا» چنین آمده است: «لا تنس صحتک و قدرتک و فراغک و شبابک و نشاطک أن تطلب بها الآخره»، تندرستی و قوّت و فراغت و جوانی و نشاطت را فراموش مکن و به وسیله این (پنج نعمت بزرگ) آخرت را بطلب و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب و بهره‌ات را از دنیا فراموش مکن.[13]

 

3-4 تعلیم و تربیت:

یکی از مهم‌ترین اهداف حکومت دینی، تعلیم و تربیت مردم است. مصداق روشن تعلیم و تعلّم، آموزش، تبیین و تبلیغ احکام الهی و معارف دینی، نشر و گسترش احکام دینی در جامعه و ارتقای فکری و فرهنگی و نیز تقویت بنیه‌ی معنوی و اخلاقی مردم است.

تربیت نیز به این معناست که افراد از جهت فکری و اخلاقی پرورش یافته، استعدادهای درونی آنان شکوفا گردد و در جهت رشد فضایل اخلاقی و کمالات انسانی و ارزش‌های معنوی در جامعه تلاش شود، تا آنجا که شهروندان به اخلاق نیکو خو گرفته و به آداب الهی آراسته گردند.[14]



[1]- معاونت پژوهش، همان، ص59.

[2]- مسعود، معصومی، نگاهی نو به حکومت دینی (سلسله مباحث سطح‌بندی شده/ سطح یک)، قم: مرکز انتشارات تبلیغات اسلامی، 1379، صص99-98.

[3] -احمدبن اسحاق،یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، محمد ابراهیم، آیتی(مترجم)، تهرا ن: انتشارات علمی فرهنگی، 1371،ص208.

[4]- محمدتقی، مصباح یزدی، همان، صص164-163.

[5]- محمد، کرمی حویزی، همان، ج2، قم: چاپخانه‌ی علمیّه، 1402ق، ص144.

[6]- ناصر، مکارم شیرازی، همان، ج3، ص159.

[7]- همان، ص160.

[8]- همان‌.

[9]- عبدالمحمد، حسنی، همان، ص199.

[10]- جعفر، خوشنویس، همان، صص421-420.

[11]- قصص(28)آیه 77.

[12]- محمدحسین، طباطبایی، همان، ج16، ص111.

[13]- ناصر، مکارم شیرازی، همان، ج16، ص156 .

[14]- معاونت تربیت و آموزش عقیدتی سیاسی نمایندگی ولی فقیه در سازمان بسیج مستضعفین- مدیریت آموزش بسیج (تهیه کننده)، گفتارهای اعتقادی، معرفتی و سیاسی، چاپ دوم، بی جا: معاونت تربیت و آموزش عقیدتی سیاسی نمایندگی ولیّ‌فقیه در سازمان بسیج مستضعفین، 1389، ص8.




ارسال در تاریخ دوشنبه 93 مهر 28 توسط اسود
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.
قالب وبلاگ